۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

آ سید علی و حاج محمود

روزگارِ غریبی است!
آنانی که یک روح در دو بدن بودند و اندیشه و افکارشان بشدت بهم نزدیک و درپیچیده بود و تا بدانجا کون یکی تنبان یکی بودند که بریش میلیونها «دلخوش کرده ی مضحکه ی انتخابات فرمایشی»، قاه قاه میخندیدند، امروز بهم در افتاده و با سبعیتی باور نکردنی بیکدیگر چنگ و دندن نشان می دهند.
آن که در جایگاه خدا نشسته و رای های فریبخوردگان را به پشیزی نانگاشت و  نمی انگارد، با احساس خطری نزدیک به «حول و ولا» افتاده تا مبادا از جانب این جانور که مردم را خس و خاشاک می خواند، بر حاشیه قبای قدرتش گردِ ملالی بنشیند.
این فروزه ی فریبکاری و فریبکاران است که بیکدیگر بدیده ی شک و تردید بنگرند و بهنگام و نابهنگام بجان هم در افتاده و به تصفیه حسابی - گاه جانانه و خونین- بنشینند. 



چون فرفره بر شصت ولی چرخیدی
بوزینه صفت بسازِ او رقصیدی
انصار بحیرتند کاینگونه چرا
یاغی شدی و به ریشِ آقا ریدی!؟

ای آخ! ببین معرکه بر پا کردی
بیخواب دو چشمِ مردِ ملا کردی
چون خرمگسی  سمج به تنبان نظام
صد ولوله درخشتکِ آقا کردی!

تو ملیجکِ حضرتِ آقا بودی
ابریقِ خلای شیخ و ملا بودی
چون شد که بیکباره قیامت کردی
قد راست نمودی تو که دولا بودی؟!

این رسمِ وفا نیست که پیمان شکنی
نان و نمک ار خوری نمکدان شکنی
دانی که ز سر هاله ی نورت بپرد
گر عهدِ زعیمِ  پشم پالان شکنی!

این سیدِ نا بود که بالات کشید
از چاله در آورد و به اینجات کشید
دستان نوازشگرخود بی پروا
هم بر تو و هر جائر و هر لات کشید

تو مظهرِ تابِ پاچه خواری بودی
شومینه مگو! عینِ بخاری بودی
در چرت و چرندگویی و مدح و ثنا
برتر ز حمیدِ سبزواری بودی

هیچ نظری موجود نیست:

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com