۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

درخون نشسته میهن




در خون نشسته میهن و یاران اسیر بند
«دارِ» ستم بپاسِ ستم گشته سربلند

قندیل تن بدارِ شقاوت در اهتزاز
وجدان و جانِ مردمِ روشن روان نژند

جانِ جهان از این همه فریادِ زخمِ شب
بر آتشِ پلیدِ شبالودگان سپند

در کوچِ شب بهمتِ یارانِ صبح خیز
ارزانیِ شقاوتیان نیش و نیشخند

ما را صفای دلکشِ آزادگی حرام!
تا راهیانِ این رهِ خونین اسیرِ بند

بامِ غرورِ سرخ سواران دشتِ عشق
چونان چکادِ سرکشِ البرز و چون سهند

صبحِ کویر را! – گلِ خورشیدِ خون نشان –
بر مرگزارِ هستیِ خفاشیان گزند

هیچ نظری موجود نیست:

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com