۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

دیدی دلا که یار نیامد!


دیدی دلا که یار نیامد/ بیاد کودتای 28 مرداد و دکتر محمد مصدق





جاودان یاد مهدی اخوان ثالث (م.امید)قصیده‌ی تسلی و سلام  را برای زنده یاد دکتر مصدّق سروده است.اخوان در جایی می‌گوید:
«در آن وقت ها ـ در سال 35 ـ نمی شد اسم مصدّق را ببری ؛ این بود که بالای شعر نوشتم : برای پیر محمّد احمدآبادی .من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند .وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می بردند ، او[ دکتر مصدّق] را می دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه ای
 به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس . بعدها این شعر را برایش گفتم . »
تسلی و سلام
( برای پیر محمّد احمدآبادی )
دیــدی دلا ، کــه یــار نـیـــامــد
گـــرد آمــد و ســوار نــیــامــد
بگداخت شمع و سوخت سراپـای
و آن صـبــح زرنـگـــار نـیــامــد
آراســتـیــم خـانــه و خـــوان را
و آن ضـیـف نـامــدار نـیــامــد
دل را و شــــوق را و تـــــوان را
غم خورد و غمگـســار نـیــامــد
آن کاخ هـا ز پـایـه فـرو ریــخت
وان کــرده هـا بـکـار نــیــامــد
سوزد دلــم بـه رنـج و شـکـیـبت
ای بـاغـبــان بــهــار نــیــامــد
بشکفت بس شـکـوفه و پـژمـرد
امـّا گـلــی بــه بــار نـیـــامــد
خوشـید چشـمِ چشـمـه و دیـگـر
آبــی بــه جــویــبــار نـیــامــد
ای شـیـر پـیـرِ بسـتـه بـه زنجیـر
کز بـنـدت ایــچ عــار نـیــامــد
سـودت حـصـار و پـیـک نـجـاتی
سـوی تـو و آن حـصار نـیـامــد
زی تـشـنــه کشـتـگـاه نجیـبـت
جــز ابـــر  زهــر بــار نــیــامــد
یـکــّی از آن قـوافـل پـــر بــا-
- ران گـهـــر نـثــــار نـیـــامــد
ای نـــــادر نــــــوادر ایــــــّام
کت فــرّ و بـخـت یـار نـیــامــد
دیری گذشت و چـون تـو دلـیـری
در صـــفّ  کــــارزار  نـیـــامــد
افسـوس کـان سفـایــن حـــرّی
زی ســـاحـــل قــرار نــیــامــد
وان رنـج بـی حسـاب تــو، درداک
چـون هـیـچ در شمـار نــیــامــد
وز سـفـلـه یـاوران تـو در جـنــگ
کــاری بــجــز فـــرار نــیــامــد
من دانم و دلت، کـه غمان چـند
آمــد ، ور آشــکـــار نـیــامــد
چندانکـه غـم بـه جان تـو بـارید
بـاران بــه کــوهـسار نـیــامــد

* در همین رابطه لینک زیر را ببینید:
http://dughodushab.blogspot.se/2012/08/28-1332-6061-11-28-2.html

۹ نظر:

ناشناس گفت...

ما ملت بت پرستی هستیم ما دنبال کسی‌ هستیم تا بتوانیم او را آنچنان بالا ببریم تا او را بپرستیم. روشن است که چنین شخصی‌ مقدس هم میشود و از هرگونه عیب و ایراد هم مبرا است. اگر کسی‌ هم جرات کند از بت مقدّس ما ایراد بگیرد بهتر است اول وصیت نامه خود را بنویسد. مصدق یک هم چنین بتی است. او خسارت سنگینی‌ به ایران وارد کرد. بهتر است به جای حلوا حلوا کردن کارنامه او بی‌ طرفانه بررسی شود.

Babak گفت...

راجع به بت پرستی موافقم و باید هر مقامی را هر چند سال عوض کرد و امتیاز تمام عمری بکسی نداد.  بزرگترین اشتباه مصدق هم این بود که بساط سلطنت را جمع نکرد و ملت به ۲۵ سال استبداد شاهی و سپس استبداد فقیهی دچار شد، فاطمی درست پیشنهاد کرده بود.

ناشناس گفت...

یادآوری و تجلیل از اشخاصِ بزرگ و خدمات آنها اگر جهت روشنگری و راهگشایی باشد، بت سازی نیست. همچنین یادآوری خائنین و برشمردن رذالتشان. اگر امروز ما از خمینی و رفتار جنایتکارانه‌اش بگوئیم و یا زا امیر کبیر، مصدق و ستارخان یاد کنیم تا به خادم و خائن رافرزندان این آب و خاک یادآوری کنیم هیچ بتی نساخته‌ایم. تنها باید آگاه باشیم تابر ضعف‌ها و خطاهای آنها سرپوش نگذاریم.

ناشناس گفت...

کارنامه مصدق خیل وقته بررسی شده یکانه امید ما برای رسیدن به استقلال و دموکراسی رو اربابای وطن فروشت نقش بر آب کردن امیدوارم کارنامه ارباب های وطن فروش تو بررسی بشه زنده باد ایران پاینده یاد و خاطره مصدق

تیغونک Tighunak گفت...

دوستان گرامی لطفا به این لینک هم سری بزنید
http://dughodushab.blogspot.se/2012/08/28-1332-6061-11-28-2.html

ناشناس گفت...

نه‌ جانم کارنامه مصدق هنوز بیطرفانه بررسی نشده است. شما که از جمع کردن بساط سلطنت به وسیله مصدق می‌گویی از یک نکته غافل شدی. و آن قانون اساسی‌ و مجلس موسسان است. برای آقای دکترای حقوق از فرانسه پذیرفته نبود و نیست تا قانون را دور بزند. و بد تر از آن بحران رابطه با یک شرکت خارجی‌ را با کشمکش‌های سیاسی داخل ایران پیوند بزند. و دست آخر درمانده از حل مساله نفت از کنار رفتن هم خوداری کند. تا زمانی‌ که از کودتای "ننگین" ، "شرم آور" و از این پسوند پیشوند های این چنینی استفاده میشود می‌توان نتیجه گرفت که ما هنوز بت پرستیم. برای روشن شدن موضوع فقط چن مورد از قانون شکنی‌های مصدق را ذکر می‌کنم:
۱-انتشار اسکناس بدون پشتوانه آن هم پنهانی بدون اطلاع بانک مرکزی
۲-لایحه دریافت اختیارت تام از مجلس. او دو بار این لایحه را به مجلس برد و هر دو بار به او تذکر داده شد این بر خلاف قانون اساسی‌ است
۳-انحلال مجلس هفدهم. در کجای دنیا قوّه مجریه حق دارد قوّه مقننه را تعطیل کند؟
۴-بر گذاری رفرندم بدون تصویب مجلس
۵-خوداری از قبول فرمان عزل خود.
بروید مطالعه کنید.

ناشناس گفت...

شما یا خیلی پرتی یا خودت رو زدی به کوچه علی چپ بخون برادر من کلی مطلب هست این جملاتتون عین کلیشه شده کلیشه های تکراری یه زحمت بده به خودت دوتا کتاب بخون ایران بین دو انقلاب یرواند ابراهامیان
مصدق و خواب اشفته نفت دکتر موحد
حاکمیت ملی و دشمنان آن دکتر عظیمی
بسه دیگه تا کی فریب تا کی دروغ ودغل بازی

اردشیر گفت...

سخنی با شیفتگان مصدق.

شما که امروز تحمل یک انتقاد ساده را ندارید اگر فردا به قدرت رسدید با من و امثال من چه خواهید کرد؟

freshteh گفت...


به نظر من طرفداران مصدق در یکی‌ از این ۳ گروه جای دارند:
۱-کسانی‌ که جسته و گریخته چیز‌هایی‌ شنیده و یا مطالعات پراکنده‌ای کرده‌اند و طوطی واری تکرار مکررات میکنند
۲-کسانی‌ که به مصداق "من آنم که رستم بود پهلوان" خود را به مصدق میچسبانند تا از این راه هویتی برای خود دست و پا کنند.
۳-و اما گروه سوم که اکثریت را تشکیل میدهند کسانی‌ هستند که نگاه عاطفی و رومانتیک به سیاست دارند. برای آن‌ها سیاست و سیاستمدار "خوب" و "بد " است نه "عملی‌" و غیر "عملی‌". این گروه از شاه بد گویی میکنند ولی‌ هر کدام خود شاه کوچکی هستند و در یک کشور خیالی خود پادهشاهی میکنند. برای این‌ها مصدق بهانه است. این‌ها به دنبال مأبودی هستند تا در پناه او و یا به بهانه او از حدود پادشاهی خود دفاع کنند. مصدق برای آن‌ها در حقیت مذهب رسمی‌ پادشاهی‌شان است. به همین جهت است که مانند یک دیکتاتور تحملشان کم است و انتقاد از مصدق را بر نمیتابند.
شخصیت این گروه سوم به خوبی‌ در کتاب "فرار از آزادی" Escape from Freedom نوشته اریک فروم Eric Fromm شرح داده شده است.
این سه‌ گره ولی‌ در یک نکته اشتراک دارند. آن‌ها به جای گفتگو شعار زنده باد، مرده باد سر
میدهند.



برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com