رندی بر سبیل مطایبت خرمگس را پرسید: که ای پروازگرِ روزگار که پروانهی ورودت بر هرجایی
هست و توانی بیاجازت گزمگان بهر مکان درآیی و بیپروایتر از باد شبانگاهی در بزمِ از
مابهتران رخ نمایی؛ بگوی که در این وانفسای بیخبری در چکاری و خبرِ تازه و نوباوه
چه در آستین داری ؟
سراپای گوشیم ای خوش خبر
بفرما چه داری تو از خیر وشر؟
ولیِ فقیه جلالت مآب
بگرمابه رفتست یا رختخواب؟
ملیجک چسان است و اکبر چسان
مکارم مگو ماه انور چسان؟
خرمگس ، پس از اندک تاملی لب بپاسخ گشود که: ای عزیز
برادر چه نشستهای که رهبر در تب و تاب است و آن دیگران نشستهی طشتِ عذاب!
زیرا که دردانهی آقا، بشار، به عذابی الیم گرفتار آمد و پنداری که راهی اندر پیش روی ندارد جز تسلیم.
بشار گمانم ببلا اندر شد
زانروی که دلبستهی این رهبر شد
این عاقبتِ شوم رقم خواهد خورد
بر ناصیهی هر آن که چون او خر شد
چرا که اینان با خلقِ جهان نه بر روالِ رفاقتند و نه
بر سبیلِ صلاحت. انگار مغول وار به ایلغار انسانیت کمر همت بر بستهاند و با چهرهای
شرم شسته به مرکبِ ضلالت بر نشسته!
گر وقت بدین لشگرِ بیداد دهیم
بی شک تن و جانِ خویش بر باد دهیم
خیزیم و بهمزنیم ارکانِ ستم
پاسخ به نظامِ ستمآباد دهیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر