ای حضرت مرغ! بهرِ ما، کاری کن
از ماهِ رخت « حجاب » برداری کن
رسوایی ما چو طشت از بام افتاد
از بهر خدا تو
آبروداری کن!
***
آن مرغ که از سفرهی مردم پر زد
از بامِ شما به خوانِ ملا سر زد
پاییز نگشته بود «لاکن» دیدیم
کان جوجه سری به سفرهی رهبر زد!
***
هان! تخم دو زردهی ولی گم شده است
نایاب ز سفرههای مردم شده است
چندیست بجای دین، روایات خروس
اولِ سخنِ فیضیهی قم شده است!
***
مرغی است پریده از سرِ خوانِ شما
زردینه
گرفته رخِ شیخانِ شما
بیمرغ بلرزید چو ارکان نظام
بی «تخم» یقین بدر رود جانِ شما!
***
در نزدِ ولیی فقها رفتم دوش
دیدم دوهزار جوجه غمگین و خموش
ناگاه یکی جوجه برآورد خروش
کو جوجه کُش و جوجه خور و جوجه فروش؟!
***
راهِ حلِ کمبود مرغ در جمهوری اسلامی:
گر هر شیخی بیست عدد تخم نهد
در زیرِ شکم، بر سرِ آن ذکر دمد
بعد از چندی مرغ فراوان گردد
جمهوریی ما ز نیشِ مردم برهد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر