از اقتصاد مقاومتی تا انقلاب مقاربتی
ناگاه رهبرِ
عظیم الشان جهان اسلام، حضرت آیت العظمی سید علی آقا خامنهای (احتمالن ارواحنا له
الفداء)، مانند همیشه، همسانِ ماهِ نقشب، بر سکوی خطابه برآمد و با صراحت عنوان
کرد که دور، دورِ «اقصادِ مقاومتی» است و باید عنان توسن اقتصاد مشعشع کشورِ امامِ
زمان که همین چند ماه پیش ما خودمان، با آب و تابِ تمام، آن را بسوی « اقتصاد
تولیدی با جهتگیریی داخلی» راندیم، با یک « هینِ » قاطع بسوی نوعِ دیگری از اقتصاد،
یعنی « اقتصادِ مقاومتی » بتازد!
تا اینگونه
«اشکنه» جانشینِ مرغی شود که از سفرهها پرید و با فتوای شیرین آیتالله شکرین،
حضرت مکارم، خوردن ِ انواعِ گوشت و مردار، اندک اندک حرام شود و از حقهی امام
جمعههایی از نوع امام جماعتِ خرمآباد، بناگهان این روایت درآید که: مرغ چون از
حضرت نوح پیامبر اطاعت نکرد، بگوشهی چشمِ غضبِ الهی گرفتار آمد و پرِ پروازش شکست
و از پریدن بازماند!
اما این توسن
لاغر و مردنیِ اقتصادِ ما که دیگر نای رمیدن که چه عرض کنم، توش و توانِ تکان
دادنِ دمش را هم ندارد ، تلو تلو خوران، همانندِ بدمستی کاملن پاتیل، در تلاش است
تا لاشهی نحیف و مردنیاش را بدینسوی کشیده، تا بدنگونه فرمانِ رهبری را که فصل
الخطاب است، مطیع باشد و فرمایشات دورانسازِ ایشان را مطاع!
این که امروزه روز بر چه اساس و استدلالی اقتصادی که تا دیروز « مالِ خر » بود و میشد آن را بعنوانِ «یک چیزِ خرکی » بحساب آورد، اینگونه مورد توجهِ
آقا قرار گرفته و رهبری، دست و آستین بالا زده، اینگونه بیمحابا خود را با آن قاطی میکند، بماند. با آنچه میبینیم و میشنویم، آدم به شک میافتد
که انگار حضرتِ رهبری بنا بر این گذاشته است تا بر حکمِ حکیمانهی امامِ راحل که فرمود: « لاکن اقتصاد
مالِ خَرَهَ » خطِ بطلان کشیده و بقولِ تحلیلگرانِ سیاسی، بشیوه مائو زدایی در چین
«خمینی زدایی » کنند!
ولی رهبر که
بگمانم باید بزودی پسوندِ «ختمی مرتبت» را نیز بدنبال نامِ مبارکشان افزود، انگار
دیگر دریافته است که دوز و کلکهای اسلامیی از نوعی احمدینژادیاش، که بیشتر وقتها
از قولِ بقالِ سرکوچهاش مایه میگذاشت، تا ارزانی را به اذهان دیکته فرماید، چاره ساز نیست و سنبه
این بار بدجوری پرزور و کاری از کار در آمده است. آنچنانکه دیگر چاره ای جز اعلامِ
سیاست ریاضت یا بقول رهبر «مقاومت» ندارد. آن هم در قبالِ مردمی که حتا اشکنه هم گیرشان
نمیآید و باید پیاز 2000 تومانی را لای نانِ بیاتی گذاشته و بسق بکشند که در چشمانداز
دور و نزدیک می باید چراغ بدست بدنبالِ این یکی هم بگردند!
هماهنگ با این
درفشانیهای رهبر، مدیران و برنامه ریزانِ اجتماعی نیز از جنگ اقتصادی، آن هم از
نوع نامنظمش سخن میگویند. تا دست و دلشان برای سرکیسه کردنِ مردم، بهر شیوه و
ترفندی باز بوده و در تنگناهایی - که دیگر همیشگی شده است - بیخ گلوی اکثریتِ بشدت
تهیدستِ جامعه را بفشارند. مدیران و مدبرانی که در این ماههای آخرین نشان دادهاند
که شناورتر از نرخ ارز و سکه بر تختهپارههای کشتیِ شکستهای چسبیدهاند که
توفانِ تحریم و محاصره و اختلاس «خودیها»
چیزی از سکان و بنیانِ آن باقی نگذاشته است.
رهبرِ معظم و
رییس جمهور شیرینمغزی که تا دیروز نزدیکیی فکری و عملیشان با هم مو نمیزد و تا
آنجا پیش رفته بودند که بقولِ قدیمیها «کون یکی تنبون یکی» بودند و اینک چموش و
سرکش سازِ دیگر میزند، مجلس فرمایشیای که نبودش هزار بار بهتر از بودنش است و
دیوانِ قضایی که همه «غیر بله گویان و غیر خودیها» را مجرم میداند تا مگر عکسش
ثابت شود، و خلاصه کلیت رژیم، به چنان «گه کیجهای» دچار شدهاند که هیچ راهِ پس و
پیشی را نمییابند.
تنها متحدِ (تا
چندی پیش) قابل اتکای اینان، بشار اسد مادر مرده، در سایهی بیتدبیری خود و بچاه
رفتنش با طناب رهبرِ معظمِ ما، چنان به چوبی دو سر طلا بدل شده که دیگر راه برون
رفتی در چشمانداز دور و نزدیکش نیست. زیرا با فرصت سوزی ابلهانهای که ویژگیی
همهی دیکتاتورهاست، با حماقتِ «قابلِ تحسینی» تا آن زمان که ممکن و مناسب بود، از
تکیه به اعتماد و پشتیبانیی تودهها سرباز زد و به دیوار جمهوریی اسلامیِ ما
تکیه داد که خود بیپی و پایه و اساس تر از آن بود که حتا نای نگهداشتن پیکر خویش
را نداشت!
اسد در سایه
همین اشتباهات راهبردی، مردم سوریه را که بحق برای بهبود زندگی و دستیابی به
دموکراسی از زمان «خدا بیامرز» پدر بزرگوارشان که نه تنها خود بلکه تا هفت پشتش
صاحب اختیارِ کرسیی ریاست بر سوریه میدانست، بپای خاسته بودند، به تقابل با خویش
کشانید و با سماجت و لجاجتِ غیرمعقولانهای امکان دخالت خارجی را بکشورش فراهم کرد
تا اینگونه و با دست خود و راهنماییهای
«دلسوزانهِ» رهبر مدبر ما، سرنوشت خویش را به سرنوشت قذافی و یا چیزی نزدیک به آن
گره زند
بنظر نمیرسد
که این رخدادها باعث شده باشد تا رهبران نظام اسلام ، خود درسِ عبرتی گرفته و با
واگذاریِ مسالمتآمیزِ قدرت در یک انتخابات و رفراندومِ آزاد به نمایندگان واقعیی
مردم، و برسمیت شناختن حق و حقوقِ آنان در تعیینِ آزادانهی سرنوشتِ خود، هم امکان ماندگاری خویش را دست کم در
حاشیهِ جامعه فراهم آورند و هم بیش از این ارکان کشور را در مقابلِ همهی
ناملایمات معلوم و نامعلوم که دخالت
احتمالیِ خارجی و جنگ، بخشی از آن است، آسیبپذیر نساخته و بخطر نیندازند.
اینان بیش از
این که پای برزمین داشته و کشور و جمعیت 70،80 میلیونیش را مرتبط و بهم پیوسته با
جهان ببینند، خواب و خیال خلافتی را میبینند که از «حلب تا کاشغر» را زیر نگین
داشت و سودای فتح اندلس و به احتزاز درآوردنِ بیرق اسلام بر فراز کاخِ سفید و
کرملین را در سر میپرورانند.
اتفاقن همین
غیرواقعنگری و تکیه بر ادعاهای پوچِ یک مشت سردار و سالارِ تمامیت خواه که بزرگیی
جهان و ابهت واکنش جهانی را در نمییابند، بر طبل رویارویی با واقعیت کوفته و دونکیشوت
وار با اسلحهای چوبین بجنگ با آن برخاسته و با رجزخوانیی میان تهی و هل من
مبارزی « خندهناک » دنیا را نهدید میکنند.
نظامی که
نتوانسته است هیچ گامی در راستای برآوردن نیازها و آرمانهای مردم در تمامیی دوران
حیاتش بردارد و علیرغمِ ادعای خندهدارِ مدیریت جهانیی امام زمانیاش از پسِ مهار
اقتصادِ مرغ و پیازی برآید، چاره ای ندارد جز این که شعار «اقتصاد مقاومت» یا
«مقاومت اقتصادی» سردهد و با این «حکم حکومتی» بجان مردم بیفتد و برای سرگرم کردن
و انحراف افکار عمومی، مسئلهی دیگری را بمیان بکشد بنام: ازدیاد جمعیت و نفی
سیاست کنترل انفجارِ جمعیتی!
شک
نداشته باشید که استدلالِ امت رنگ کنِ دین سالاران هم همان است که بود. یعنی: هر
آن کس که دندان دهد نان دهد! و بی شک و شبهه خواهند گفت که: میخواهیم دهانِ لا اله
الا الله گوی بیشتری را بگشاییم!
طرفه این که
حتا در اجرای چنین ترفند واپس ماندهای
که بقرون وسطا و دوران تاریک اندیشی تعلق دارد، وزیرش بلا فاصله پس از فرمایشات
رهبر، دستورِ لغو برنامههای بهداشت و تنظیم خانواده را صادر کرده و بودجهی
ناچیز مربوطه را یک شبه از دفتر و دستک دیوان محاسبات حذف میکند!
دوستی نکته بین
در این باره میگفت: چون دستور تولید مثل بیشتر و ازدیاد جمعیت و حذفِ قانون تنظیم
خانواده، همزمان با «اقتصاد مقاومتی» اعلام شده است، بهتر است مسئولان نظام نام آن
را نیز «اقتصاد مقاربتی» بگذارند که دهان پرکنتر بوده و بطور موازی در جامعه
اعمال شود.
در اینصورت
وقتی گزمگان رژیم، که نشان دادهاند بی هیچ پروا و پروانهای از در و دیوارِ خلق
الله بالا میروند، مانند همیشه برای اعمال و اجرای مفاد اقتصاد مقاومتی، با یک
سطلِ اشکنه به خانهی بندگان خدا ریخته و پس از مصادرهی ذخایر غذایی خانواده، چند
ملاقهی «اشکنه» خالصِ ساخت «علمالهدی» را در دیگ آنها خالی کردن، نر و مادهی
خانواده را نیز فیالبداهه بی هیچ قرص و حفاظ و کاندومی همانجا به اجرای «آقتصاد
مقاربتی» وادار سازند. اینگونه با یک تیر دو نشان میزنند.
البته بنظر میرسد
که میتوان پیشنهاد آن دوست را بگونهای دیگر تکمیل کرد.
میتوانیم مسامحتن «اقتصادِ مقاربتی» را
«انقلابِ مقاربتی» و یا «انقلابِ مجامعتی» بنامیم که هم چشمگیر تر و هم جامعتر
است. چرا که اگر به حافظهمان (که متاسفانه عادت نداریم به آن) رجوع کنیم، بیاد میآوریم که پس از دگردیسیی دردآورِ انقلابِ مردم ایران به «انقلاب اسلامی»،
هنوز عرق تنمان خشک نشده بود که «انقلاب فرهنگی» که معنایی جز تهی کردن پشتوانهی
دانشی جامعه ( یعنی آموزش و پرورش و آموزش عالی) نداشت، بوقوع پیوست
رخدادهای پس از
آن نشان داد که تازه این آغاز« انقلاب»های رنگارنگ ست. این موضوع از آنجا
دریافتیم که چند سال پس از آن در جایی از این کرهی خاکی - احتمالن بغلِ گوشِ
ایران - بنا بر سنت پیامبرِ گرامیی اسلام و تکیه و شبیه سازیی رخدادِ مثلث زینب،
زید و محمد (ص) یک انقلاب دیگر هم رخ داد که بانیانِ آن، آن راِ «انقلاب
ایدئولوژیک» یا بقولِ بعضی معاندان «انقلاب ویدئولوژیک» نامیدند، که اگر چه در سرِ
و قاعدهی مثلث «وصل» و پیوستگی بود اما در بدنه بر عکسِ «انقلاب مقاربتی»
امروزین، «فصلِ» و جداییی نرینهها از
مادینهها را فتوا میداد
بنا بر این
روایاتِ اصیل است که میتوان در این باره از «انقلاب مقاربتی» هم صحبت کرد.
انقلابی که بنیادِ اقتصادیاش بر «اقتصاد مقاومتی» و روبنای فرهنگیی آن «انقلابِ
مقاربتی» باشد
بدون شک بروشنی
پیداست که میان انقلابات ایئولوژیک و مقاربتی - دستِ کم در محتوا تفاوت و تناقضِ
بسیار است. اما چه باک؟ اسلام در کلیتِ خود دین تناقض ها عجیب و غریب و گاه بشدت
خندهدار است!
نیمه نخست
مرداد 1391
* منبع: گویا نیوز
لینک مطلب:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر