۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

پولِ نان ما: سروده‌ی دکتر صدیقه وسمقی




پول نان ما . . . . . . . . .!!ا
سروده خانم دکتر صدیقه وسمقی
(دکتر در حقوق و فقه اسلامی)

این پول نان ماست، که در ویرانه های دمشق در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز، دفن میشود

زنی در خیابان
به یک قرص نان
خود را میفروشد

آن سوترک مردی
گرده نانی را
از دست عابری میرباید

ما گرسنه
در کوچه های غربت این شهر
پرسه میزنیم
و میدانیم
که دستهای کثیفی
نان ما را
از سفرههایمان ربوده است

این پول نان ماست ،
که در هزار توی دالانهای پنهان
کیک زرد میشود
برای تزیین بساط بیداد!

پول نان ما،
موشکهائی است
که به اسرائیل میرسد
زود تر از آنکه
آب و نان،
به " ورزقان " و "اهر" برسد!

نگاه کن!
این پوکه های گلوله
این لاشه های تانک،
پول نان ماست،
که در خیابانهای حمص ریخته است!

این پول نان ماست،
که در ویرانه های دمشق
در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز
دفن میشود

این پول نان ماست،
که در کوچه های حلب
پیش چشم جنازهها
برای یک بازنده هزینه میشود

بازنده ای که قبل از بازی باخته بود!

پول نان ما،
بذرهای دروغ و فساد است
که بر زمین پاشیده میشود
تا شاید برزگری خام اندیش
آرزوهای پوچ خود را
از آن درو کند

پول نان ما،
هیزم هائیست که در هر سو
آتش میافروزد
و در آتش میسوزد

پول نان ما،
تفنگ هائیست
که هدفهای اشتباه را نشانه گرفته است
پول نان ما،
پایگاه اتمی بوشهر است
که غبار یک عمر سفاهت حاکمان
بر آن نشسته است

پول نان ما،
باج هایی است
که در جیبهای چین و روسیه
ورم کرده است!
پول نان ما،
مزد سردارانی است
که سرها را به دار میکنند
و لبها را میدوزند،
تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست!

پول نان ما،
منبری است
که واعظی ابله بر آن نشسته است
و به ما میآموزد،
گرسنگی تقصیر خداوند است
گرسنگی،
بشارت ظهور یک منجی است!

و ما میدانیم
این تقصیر ماست
که ابلهی بر منبر نشسته است
این تقصیر ماست
که خیره سری بر مسند نشسته است
ما میدانیم،
محصول بذرهای دروغ و تزویر
و خارهای ترس و سکوت
جز قحطی نیست

پول نان ما را قماربازان،
در قمارخانه های سیاست و قدرت
باخته اند

اکنون
ما مانده ایم و فرزندانی،
با آرزو های سبز و جوان
و خانه ای با تیرک نازک
آنقدر نازک
که به لرزیدنی فرو میریزد
و ما زنده،
زیر آوارهای آن میمانیم

هان!
فردا که از خواب برخیزیم،
ما را
و فرزندان ما را
و خانه ما را نیز
باخته اند

هیچ نظری موجود نیست:

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com