۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

یک پیشنهاد: انقلاب فوتبالی


مسابقات گروهیِ دورهِ مقدماتیِ جام جهانی در منطقهِ آسیا برای ما ایرانیان، روز جمعهِ همین هفته آغاز می شود. 
تیم ملیِ فوتبال ایران در نخستین گام می باید با تیم ملی اندونزی در ورزشگاه آزادی  روبرو شود.  
این می تواند فرصت بسیار خوب و مغتنمی باشد تا باردیگر قدم بخیابان گذاشته و با انگیزهِ تشویقِ تیم ملی کشورمان در ورزشگاه و بویژه پس از پایان بازی فریادگران آزادی علیه نظام حاکم باشیم. 
تیم ملیِ ایران با توجه به این که در یک گروه 4 تیمی قرار گرفته است مجموعن سه بازیِ خانگی خواهد داشت. که بازی روز جمعه، نخستین آن خواهد بود و در آینده تیم های  قطر و بحرین نیز برای بازی به ایران  خواهند آمد. بنظر این قلم نباید این فرصت های عالی را از دست داد. تازه این 50 در صد قضایا است. ما می توانیم گوش بزنگِ نتیجهِ سه بازیِ خارج از خانهِ تیم ملی  هم باشیم. بدین معنی که در صورت باخت تیم خیابان ها و پشت بام ها محلی خواهند بود برای اعتراض به بی  لیاقتی مسئولان و بهنگامِ برد تیم انگیزه شادی  و پایکوبیِ ما!

یادآوری: 
آیا بازی های مقدماتیِ جام جهانی سال 2002 را بیاد دارید؟ در آن مسابقات که در سال 2001 برگزار می شد، مردم ، فارغ از نتیجهِ برد یا باختِ تیم بخیابانها می ریختند و با حضور یکپارچه خود خواب از چشم حکومتیان می ربودند. 
این مبارزات و کنشِ مردم چنان ابعاد برجسته ای یافته بود که برخی از صاحب نظران سیاسی از آن با نامِ «انقلابِ فوتبالی» یاد می کردند.
سرودهِ طنزی که در زیر می خوانید  نیز «انقلابِ فوتبالی» نام دارد که در همان زمان سروده شده و انتشار یافته است. باز آوردنش در اینجا تنها برای یادآوری و بزرگداشتِ آن روزها است.

انقلابِ فوتبالی را ببین
کشورِ حالی به حالی را ببین
توپ در دروازهِ ما جا گرفت
دنگ و فنگِ توپِ خالی را ببین!

      انقلابِ فوتبالی را ببین!

مرد و زن از خانه بیرون آمده
خواب بوده ، لیک اکنون آمده
دیر، اما، خوش قدم باشد که باز
آمده، بی چند و بی چون آمده

   شرقی و غربی، شمالی را ببین!

توپِ سرگردانِ گردِ بی نوا
از زمین یا از کمین یا از هوا
راه کج می کرد و می آمد درست 
جای خوش می کرد درانبانِ ما

     آه و افغانِ اهالی را ببین!

لیک، از آن سوی، مردم ملتهب
خواب و خورد از یاد برده روز و شب
گوش و چشم و جان و دل بی اختیار
بر خبرها بسته ، خود در دامِ شب

    آن خمودی، این تعالی را ببین!

بردمان، انگیزهِ امدادمان
باخت، اما، بازتابِ دادمان
خیلِ ملایان به بهتی آچمز
تا چسان کوته کند فریادمان

      این بزک یا مساتمالی را ببین!

«این» به «آن» می گوید: این ها کیستند؟
در خیابان از برای چیستند؟
تیمشان بازنده گر، دشنام گوی
تیمشان گر برد بیرون ریختند!

   العجایب و المحالی را ببین!

رندی از آن سوی می گوید: برار
چشم بگشا! یک زمانی گوش دار
یادت آید شاهِ شاهان مات شد؟
نوبتِ آخوند باشد، الفرار

 روسیاهیِ ذغالی را ببین!

چنته ات خالی است ای مرد خدا!
ریش و پشمت ریخته در پیشِ ما  
داز و دوزت نیز پایان یافته 
وه چه بیرنگ است رنگِ این حنا!

جیبِ خالی، ژستِ عالی را ببین!

تیم و برد و باخت، دست آویزِ ماست
تا بدانی وقتِ رستاخیزِ ماست
جوجه ها را سرشماری در رسید
آی مردم آخرِ پاییزِ ماست 

 سال و تقویمِ جلالی را ببین!


23 اکتبر 2001

هیچ نظری موجود نیست:

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com