۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

نیویورک 11 سپتامبر 2001



یازدهم سپتامبر، پس از فاجعهِ تروریستیِ سال 2001 در نیویورک که به مرگ نزدیک به 4 هزارتن انجامید، در تارخ معاصر یادآورِ چرخش جهان بسوی ناامنیِ افسارگسیخته ای است که انگار سرِ باز ایستادن ندارد. پس از این رویداد بود که چرخشِ کیفیِ جهان بسوی خشونت بیشتر، زیاده خواهی بیشتر، تهاجم بیرحمانه تر و سر انجام عدم تمکین به میثاق ها، پیمان ها و پیوندهای جهانی، شتابی بی سابقه یافت. آمریکا بهمراه متحدانش و بویژه «ناتو» کوشیدند و می کوشند تا از این فرصت پیش آمده بهره جسته و بر تمامیِ گوشه و کنار جهان دست اندازی کنند. 
شعر زیر که سه روز پس از رویدادِ تروریستیِ یازده سپتامبر، در پیوند با آن و بنام «نیویورک- هیروشیما»  سروده شده و در همان زمان در نشریات بچاپ رسیده است، نگاهی کلی به خود این رویداد داشته و بازتاب احساس بخشی از مردم در آن زمان است.
 بیادداشته باشید که متهم اصلی وقایع یازده سپتامبر، القاعده و شخصِ اسامه بن لادن، خود برکشیده و پروردهِ دست امپریالیسم آمریکا بود. آمریکا این جریان تروریستی و حتا طالبان را ساخت و مسلح کرد تا علیه رقیبِ سابقش بکار گیرد. اما دیدیم که این مار که در آستین آمریکا پرورش یافته بود سر انجام بغل گوشش را نیش زد!  یعنی چاه کن خود به چاهی افتاد که خو آن را بر سرِ راهِ دیگران کنده بود!
این که بخش دیگری از افکار عمومیِ جهان در این رابطه تحلیل و نظر دیگری را دارد، موضوع این قلم نیست. تنها در ادامه مطلب، بار دیگر فاجعه یازده سپتامبر 2001 راکه منجر به قربانی شدن جمعی وسیع از مردم شده و سرمنشا کشتار بیرحمانه دیگر بیگناهان در جهان، بویژه در عراق و افغانستان شد، از سوی هر کس، جریان و یا سازمانِ تروریستی انجام شده باشد محکوم کرده و یاد تمامی جانباختگان این فاجعه را گرامی می داریم!


دود از کلهِ شهرِ «نیویورک» بلند است
خلقی به عزا مانده و هستی به گزند است
گویی «هیروشیما» ست که در آتش و دود است
یا آن که «ناکازاکی» در حالِ سجود است

وجدان بشر، جانِ جهان، یکسره در غم
زین شهرِ مصیبت زده ی ماندهِ ماتم 

مردم همه نالان و گریزان ز بلایند
از خوف و خطر از سرِ دیوار و در آیند
ای ذهن مبر باز مرا از سرِ این بام
تا کوچهِ بغداد و فلسطین و ویتنام 

نفرین بتو ای سنگدلِ سخت تر از کوه
ای آن که چنین باز نمودی تو به عالم

«پنتاگون» می سوزد و در شعله نهان است
چشما نِ «فلک» بهت زده بس نگرانست 
گویی که نه از «ناتو» این همهمه زاید!
یا «گر گرِ» آتش ز یوگسلاو برآید

ابنای بشر زین ترورِ کور بفریاد
وجدانِ جهان، ملتهب و در هم و بر هم 

زان رامشِ دیرینه در این شهر خبر نیست
از صلح اثر نیست، بجز جنگ دگر نیست
گویی همه جا «غزه» و «صبرا» و «شتیلا» ست
نا امنی و مرگ از در و دیوار هویداست

زین شیوهِ نامردمی و کشتن مردم 
زین کینهِ حیوانی و این مرگِ مجسم!

در چاه درافتاده  کنون چاه کنِ انگار
آن سر خطِ نا امنی و  آن منشا  پیکار
در گستره ی خاک ز شرّش همه نالان
از اژدرِ آزش همه گیتی است هراسان

هرگز نه پیام آورِ صلح است و عدالت
بر هم زنِ آرامش و آتش زنِ عالم 

 14 سپتامبر 2001

هیچ نظری موجود نیست:

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com