۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

رباعیات هسته ای! (طنز)

امروز شصت و ششمین سالِ اولین و آخرین بمباران اتمی توسط جنایتکاران آمریکایی در انتهای جنگ جهانی، علیهِ  ناکازاکی و هیروشیمای ژاپن است. رخدادی فاجعه بار، ضد انسانی و شرم آور که هنوز پس از دهه های متمادی جهان را غرق در حیرت، اندوه و هراس از تکرارِ این فاجعه فرو برده و همهِ وجدان های بیدار را به واکنش واداشته است!
با همهِ اینها هنوز حکومت ها و گروههای ضد بشری از جمله حکومت اسلامیِ حاکم بر کشور ما سودای دست یابی به این سلاح مخبرب  و فاجعه بار در سر داشته و در تلاشند تا بهر صورت ممکن بدان دست یابند. در این میان آنچه اهمیت ندارد جان آدمی است و بس. اگر جامعه ای 75 میلیونی بفقر و فلاکت بنشیند، اگر دخترِ رحمان با یک تب 2 ساعته بمیرد، اگر رای و نظر مردم به محاق کشانده شود و دهان ها دوخته و آگنده گشته و دهها کهریزک بر پا گردد، سودای اینان که چیزی نیست جز بردار کشیدن آزادی و لبخند و به مسلخ بردنِ زیبایی و عشق و برپا داشتن داری شقاوت، هرگز فرو کش نخواهد کرد.
رباعیات هسته ای را که شوربختانه نام سراینده اش را نتوانستیم بیابیم، برایتان برگزیده ایم ؛ بمناسبت شصت و ششمین سال انفجار اتمی در هیروشیما ! مدال این جنایت علیه بشریت برای همیشه ی تاریخ بر سینه ِ آمریکا می درخشد. آیا آخوندهای مرتجع حاکم بر ایران  می توانند قبحِ چنین جنایتی را دریافته و از سودای خامِ دستیابی بر بمب اتمی چشم پوشی کنند؟


رباعیات هسته ای!

این خامنه‌ای و بوش از یک پدرند
از رنج و غمِ جهانیان بی‌خبرند
با شارون و القاعده و جنگ و ترور
بر ریشه‌ی صلح و آشتی چون تبرند

بمبی که از آن زیر و زبر دنیا بود
تا بود در آستینِ آمریکا بود
در میهنِ ویرانه‌ی ما بی‌تردید
بمبِ اتمی، آمدنِ ملا بود

جمهوریِ ما بمبِ اتم می‌سازد
منعش نکنی به شهرِ قم می‌سازد
هان ! کلاهکِ هسته‌ای قمبل‌عظیم*
با عربده و الم تلم می‌سازد

گویند اورانیم غنی ساخته‌ای
بس باد به عمامه درانداخته‌ای
زین یاوه که یک‌ریز بهم‌بافته‌ای
حیوانِ خدا‌ ! قافیه را باخته‌ای

اورانِ غنی گشته به قبرِ پدرت
آشوبِ جهان نگر از این یک هنرت
ما را که فقیر ساختی هرزآیین
بمبِ اتمی بکوب بر فرقِ سرت

آخوند و اتم !؟ قلقلک و خنده‌ی ما
پاکوبی ما ! بختِ برازنده‌ی ما
بی‌نانِ شبی به سفره ! لیک اسراییل
ویران سازد موشکِ سازنده‌ی ما !

ملا و سلاحِ اتمی ! واویلا !
آروغ ِ شتر، عطرِ قمی واویلا !
زین گربه کز ایلغارتان رفت بباد
نه سر نه شکم ماند و دمی واویلا !

اکبر اکبر چو پسته صادر کردی
خرما خوردی و هسته صادر کردی
عمامه نگر کلاهکِ بمبِ اتم
رادارِ مدار بسته صادر کردی

هیچ نظری موجود نیست:

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com